bound - معنی در دیکشنری آبادیس - Abadis Dictionary
معانی دیگر: (بیشتر در مورد جانداران) ورجستن، با جهش های پیاپی حرکت کردن، جست و خیز کردن، جهش، جهاندن، به جست و خیز آوردن، رجوع شود به: bounce، بستن، (با طناب و غیره) بسته، وابسته، همبسته، ملزم، متعهد، مجبور، پایبند، (کتاب ...